سهراب شهیدثالث را باید چخوف سینمای ایران دانست. چراکه اگرچه هیچگاه فیلمی به معنای واقعی کلمه، سیاسی نساخت، اما در پس تمامی آثارش میتوان ردپایی از سیاست را یافت.
خود او در این زمینه میگوید: «من در سینما الگویی ندارم... الگوی من خوشبختانه یک نویسنده است: چخوف. اگر چخوف زنده بود، میتوانست داستانهای خود را به راحتی به فیلم برگرداند. او نوولهای خود را با دقت و ریزبینی یک فیلمنامه به روی کاغذ آورده است. من ریتم کارهای خود را از چخوف یاد گرفتهام... در پرورش مضمون هم به چخوف مدیون هستم؛ همه خیال میکنند که ماکسیم گورکی نویسندهای سیاسی است، اما من فکر میکنم که چخوف خیلی دقیقتر و عمیقتر از گورکی به سیاست پرداخته است.»
اگرچه آغاز فعالیت او در سینما از اواخر دههی چهل و با ساخت مستندهایی در وزارت فرهنگ و هنر شروع شد، اما به دنبال جریان تحولگرای سینمای ایران در اواخر همین دهه موسوم به موج نو بود که او هم فرصت فیلمسازی در سینمای ایران را به دست آورد.
قبل از آنکه در سال ۱۳۵۳ ایران را ترک کند و در آلمان اقامت گزیند، دو فیلم بلند سینمایی ساخت: «یک اتفاق ساده» در سال ۱۳۵۲ و «طبیعت بیجان» در سال ۱۳۵۳. دو فیلمی که گذشته از جایگاه رفیعشان در تاریخ سینمای ایران، تاثیر عمیقی بر سینماگران بعدی، از عباس کیارستمی گرفته تا مجید مجیدی باقی میگذارد و به حق باید او را آغازگر فیلمسازی سبک نوین دانست.
شهیدثالث پس از مهاجرت به آلمان، همچنان به مولفههای سینمای خود وفادار ماند. حرف او، تنهایی انسان و ناعادلانه بودن زیست او در جوامع سرمایهداری بود چرا که معتقد بود «راجع به این دنیا فیلم خوشبینانه ساختن، کلاهبرداریه.»
عمدهی آثاری که در آلمان ساخت از جمله «در غربت»، «اتوپیا»، «آخرین تابستان گرابه»، «گلهای سرخ برای آفریقا» و «نظم» جوایز متعددی را برای او در جشنوارههای مختلف جهانی به ارمغان آوردند.
سهراب شهید ثالث اگرچه فیلمهایی به زبانی ساده و به دور از هیجانهای رایج ساخت، اما باید اذعان کرد حضور او در سینما، اتفاقی ساده نبود.
فیلمهای مورد استفاده قرار گرفته در ویدیو:
آیا...؟ (۱۳۵۰)
یک اتفاق ساده (۱۳۵۲)
طبیعت بیجان (۱۳۵۳)
در غربت (۱۳۵۴)
وقت بلوغ (۱۹۷۶)
نظم (۱۹۸۰)
آخرین تابستان گرابه (۱۹۸۰)
آنتون پاولوویچچخوف: یک زندگی (۱۹۸۱)
گلهای سرخ برای آفریقا (۱۹۹۲)