احمد بهرامی با «دشت خاموش» اولین فیلم از سهگانه «خاموشی» خود، حضوری موفق در عرصه سینمای تجربی ایران داشت و موفق به دریافت چند جایزه مهم جهانی شد. نگاه تجربی او به حضور در سینمای حرفهای در دشت خاموش که متاثر از سینمای بلا تار، کارگردان سرشناس مجارستانی بود، سبک و سیاقی را در ساختار بصری و میزانسن اثر بنا کرد که در بخش دوم این سهگانه به نام «شهر خاموش» هم تداوم یافت.
استفاده از لوکیشنی وسیع با غلبه چشماندازی برهوتی که سیاه و سفید بودن تصاویر را به ضرورتی زیباشناختی بدل کرده، به قرابتهای فرمی هر دو اثر کمک میکند و به لحاظ مضمونی هم نگاه تلخ فیلمساز به آدمهایی که وجوه مشترک همه آنها تنهایی و سرخوردگیهای مکرر در زندگی اجتماعی و شخصیشان بوده، درهردو اثر چشمگیر و درخور تامل است.
موتیفهای تکرارشونده در دشت خاموش و سرزمین خاموش مثل تراولینگهای مکرر، پلان ــ سکانسهای طولانی، استفاده از نمادهای تکرارشونده مثل استفاده از ملحفه سفید درپایان هراتفاق و قصه هر خانواده، امضای خاص فیلمساز پای آثاری است که با وجود لوکیشنها و قصههای متفاوتشان، حسی درونی و مرتبط آنها را به هم نزدیک میکند و مخاطب را درمواجهه با دنیای سرد و تاریکی که فیلمساز پدید میآورد، با تعریف جدیدی از فردیت و تلاش برای عبور از پلشتیهای نهادینهشده درذات انسانها مواجه میکند.
نگاه بهرامی در دشت خاموش به شخصیتهای مرکزی اثر در تعامل هریک ازآنها با مجموعهای ازشخصیتهای فرعی و اوضاع حاد پیرامونیشان تعریف میشود و در شهر خاموش شاهد محدودشدن تعداد شخصیتها و درعوض عمیقتر شدن سیاهی حاکم بر زندگی و سرنوشت محتوم آنان هستیم و اینکه اینبار فیلمساز قرار است تمرکز بیشتری روی شخصیت زن اصلی داشته باشد که به نوعی نماد یک قربانی در شرایطی است که نگاه جنسیتی به زن موجب تباهی رابطهها و نوعی خودویرانگری در اوج استیصال وناامیدی میشود.
آقاخان دشت خاموش در شهر خاموش جای خود را به مدیر یک مرکز اوراق خودروهای اسقاطی داده است. محوطهای وسیع که فقط یک نگهبان و یک کارگر دارد و جرثقیلی که هیچوقت کسی که هدایتش میکند دیده نمیشود، ولی در چند نوبت چنگالهای بزرگ آهنینش رامیبینیم که بیرحمانه اتاقکهای فرسوده راداخل ماشین عظیم پرس قرارمیدهد وخود درنقش شخصیتی مرموز نقاط اوج اثر را شکل میدهد.
بمانی، زنی که ۱۰سال به جرمی اثباتنشده حبس کشیده و آزادی مشروط دارد، برای یافتن فرزندش سراغ برادر همسرش که متهم به قتل اوست میرود. در جایی که تنها صدای غالب محیطش زوزه باد در میان آهنپارهها و صدای برخورد فلزات به یکدیگر است.
مرکز اوراقسازی خودرو باهمه بزرگی و اسرارش گویی همچون هیولایی گرسنه همه کارکنان و مهمانان ودرسکانس پایانی حتی تماشاگران رامیبلعد وتاریکی محض آخرین چیزی است که دیده میشود .
شهر خاموش، تجربهای متفاوت درسینمایی است که میخواهد آن روی سکه نگاه سرخوشانه رایج به روابط اجتماعی با نگاهی جهانشمول باشد. ولی درعینحال باید کمی هم به فکر رعایت حال مخاطبی میبود که ضمن احترام به تجربه درسینما ونگریستن به وجوه خاکستری زندگی اجتماعی این روزها، شاید تحمل این میزان تلخی و سیاهی را نداشته باشد؛ آنهم در فیلمی که میتوانست در عین حفظ نگاه عریان به موقعیت شخصیتهایش درشرایط دشوار ارتباطی، مادرانهای امیدوارانهتر با ایجاد امکانی برای ادامه حیات باشد.
نویسنده محمد سلیمانی
منبع: روزنامه جام جم